هزار نامه به خط شکسته

مشخصات بلاگ

کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همی بردش تا به چنگ بازآید

میانمایگی

يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۸ ق.ظ
حالا سالهای سال است که دلم می‌خواهد یک روز بی‌هوا و بی‌مقدمه، درست میانه‌ی یک گپ دوستانه و بی‌ربط، زل بزنم توی چشمهاش و محکم بگویم که  دیگر این همه محافظه‌کاری را تمام کن... بزن زیر میز بازی‌ای که هیچ کدام از قاعده‌هایش را ننوشته‌ای و دوست نداری حتی... بی‌خیال این همه شکل‌ها و ظاهرهای قشنگ باش... بس کن این همه نگران بودن نگاه و نظر و تایید دیگران را... حواست هست که دیگر همه‌ی درست و غلط هایت را به محک دیگرانی سپرده‌ای که -به حرف- اندازه‌ی سر سوزنی پیش تو قدر ندارند...؟  از فکر لباس‌ها  و کفش‌ها و کیف‌ها و آرایش‌ها و قیافه‌ی کلمه‌ها و رنگ نگاه‌ها و دلهره‌های الکی و اسم‌ها و عنوان‌ها بیا بیرون.... بعد یک لحظه بایست ببین خودت را چقدر دور کرده‌ای...چقدر جا مانده‌ای... چقدر از دستت رفته و دیگر برنمی‌گردد... مگر چند سال از این یک ذره عمر باقی مانده که همه‌اش را به جمع کردن تاییدهای صدتا یک غاز و به‌به و چه‌چه دو زاری کسانی بگذرانی که همین حالا باید پوچی و بی‌ارزشی‌اش را ببینی... همین حالا که هنوز چیزهایی برای از دست ندادن و جا نگذاشتن مانده... 
صد تا جمله‌ی دیگر به همین سیاق هم ردیف کنم فایده ندارد... می‌دانم که آن روزِ بی‌هوا هیچ‌وقت نمی‌رسد...
...
  • ۹۳/۰۷/۰۶
  • نرگس.

نظرات  (۳)

سلام و ماشاالله به این قلم در بعضی از این پستها. باریکلا.
پاسخ:
خیلى ممنون از لطفتون...
نه اینکه خودت اینطوری نیستی؟
اون دفه که اومده بودی کانون میخاستم سرمو بکوبم به دیوار
تو فردا کاره ای بشی چیکار میکنی
پاسخ:
... :)
  • قدیمی‌خوان
  • آنهایی که میزان‌آشنایی ولو اندک از صاحب قلم و شخصیت او دارند می‌دانند که نظر بالا و صاحب آن تا چه حد از مرحله بُعد اِسکان! دارند.
    ظاهرِ امرِ نظر، عدم شناخت تقیدات صاحب قلم و باطن شاید بغض و کینه از ایشان باشد!
    حسبی‌الله

    بنویسید...

    پاسخ:
    بگذریم :) حذفش کردم.. و نظرات رو هم بستم...

    ارسال نظر

    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.