من آن گلم که دلم از بهار لبریز است
پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ب.ظ
دیروز فکر میکردم حالا حال همهی فصلها خوب است، حتی زمستان...
دیروز داشتم فکر میکردم اینکه میگوید «إنّ ربّک لبالمرصاد...»، یعنی همیشه، همیشهی همیشه گوشهای پنهان نشسته و نگاه میکند تا درست آن وقتی که خودت حواست نیست، آن وقتی که تمام انگارههایت از خوبی و بدی و خیر و شر وارونه است، آرام و بیصدا تمام خیرها و خوبیهایی را که نمیشناسی به زندگیات سرازیر میکند، بعد یک روز عصر تابستان که نشستهای کنار یک دوست صمیمیِ از حالا تا همیشهی عزیز و فکر میکنی که چقدر حال همهی فصلها خوب است وقتی خدایت به کمین نشسته تا دستت از هیچ خیری کوتاه نماند، یادت میافتد که دنیا با او روشن است...
الحمد لله علی کل حال...
دیروز داشتم فکر میکردم اینکه میگوید «إنّ ربّک لبالمرصاد...»، یعنی همیشه، همیشهی همیشه گوشهای پنهان نشسته و نگاه میکند تا درست آن وقتی که خودت حواست نیست، آن وقتی که تمام انگارههایت از خوبی و بدی و خیر و شر وارونه است، آرام و بیصدا تمام خیرها و خوبیهایی را که نمیشناسی به زندگیات سرازیر میکند، بعد یک روز عصر تابستان که نشستهای کنار یک دوست صمیمیِ از حالا تا همیشهی عزیز و فکر میکنی که چقدر حال همهی فصلها خوب است وقتی خدایت به کمین نشسته تا دستت از هیچ خیری کوتاه نماند، یادت میافتد که دنیا با او روشن است...
الحمد لله علی کل حال...
- ۹۳/۰۵/۱۶
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.