منم که میگذری...
پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۳۶ ق.ظ
اشتباه کرده بود...عصبانی نبودم که صدایم میلرزید...بغض کرده بودم...
منِ امروزها بغض کرده بود از فکر سقوط...از فکر از دست دادن...از فکر پشیمان شدن...
ایستاده بودم توی سرم و مدام کلمهها را میچرخاندم...
چطور کسی مطمئن میشود که کم نیست... که کم نیست برای آن آدم خیلی مهم...که نمیکاهدش...؟!
پ.ن. کاش گفته بود کجای دنیایش ایستادهام...
منِ امروزها بغض کرده بود از فکر سقوط...از فکر از دست دادن...از فکر پشیمان شدن...
ایستاده بودم توی سرم و مدام کلمهها را میچرخاندم...
چطور کسی مطمئن میشود که کم نیست... که کم نیست برای آن آدم خیلی مهم...که نمیکاهدش...؟!
پ.ن. کاش گفته بود کجای دنیایش ایستادهام...
- ۹۳/۰۲/۰۴